loading...
اسمان بسیج
خسرو محمدزاده بازدید : 1096 جمعه 27 بهمن 1391 نظرات (0)

باز مثل هرشب كسلم قصه نشسته رو دلم

 

ميگن بازم شهيد مياد يه عالمه خيلي زياد

 

دسته گلاي بي زبون گمشده هاي بي نشون

 

يزره خاكسترشون دو حلقه انگشترشون

 

يه تیکه استخون سر يه شاجه گل يه بال پر

 

یه دکمه پیرهنشون یه زره خاک تنشون

 

تابوتای یه اندازه  تو هرکدم یه سربازه

 

ابره که بر تن می زنه باده که شیون میزنه

 

تابوتا خیس آب میشن دسته گلا خراب میشن

 

می پیچه تو شهرو دهات عطر سلام و صلوات

 

ای مادرای مهربون ،  بچهاتون بچهاتون

 

دسته گلائی ،  که دادید به کربلا  فرستادین

 

حالا با تابوت امدن با بوی باروت اُمدن

 

سرندارن پاندارند چشم تما شا ندارند

 

مادرا از خدا می خواند با گریه ُ دعا می خواند

 

تابوتاشونُ باز کنند بچهاشونُ ناز کنند

 

هرکجا اسفندِ و دود تاکور بشه چشم حسود

 

اما بوی عجیب میاد بو کنی بوی سیب میاد

 

میگن کسی که پا بشه زائر کربلا بشه

 

سربه بیابون بزارند توعاشقی جون بزارند

 

اُنجا که آفتاب میشینه باغ گل سیب می بینند

 

بچهای نجیب من باغ گلای سیب من

 

رو عشقتون پا نزاریند ایران تنها نزاریند

خسرو محمدزاده بازدید : 333 جمعه 27 بهمن 1391 نظرات (0)

تو را می ستایم نه به خاطر  حماسه ها که آفریدی ، نه به خاطر  معامله با حضرت دوست بر سر جان شیرینت ، نه به خاطر  دستهای مهربان و خشن و پینه بسته و مردانه ات ، گاه کوچک و بچه گانه ات و گاه ظریف و لطیف و زنانه ات ، که آنگاه که باید ، آر پی جی زن می شد یا بی سیم چی ، وسیله التماس و خواهش در برابر فرمانده می شد که چند ماه کسری سن تو را ببخشد یا مرهمی می شد بر زخم برادر مجروحت ، و گاه در نهایت خلوت و سکوت شبها دست نیاز می شد به سوی عزیز بی نیاز .

بسیجیتو را می ستایم نه به خاطر پاسداشت غرور ملی که از یک وجب از این خاک مقدس نگذشتی تا آن را به تاراج برند ، نه به خاطر آنکه از تمام بظاهر خوشی ها گذشتی ، کلاس و دانشگاه ، بازار و اداره ، زمین و زمان و همه و همه را رهاکردی برای ادای دین .

تو را می ستایم نه به خاطر تمام رشادتها و جسارتهایت که ناممکن ها را ممکن می کرد با ذکر یا فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، نه به خاطر عزت نفس و صبر و بردباریت در زمان اسارت ، نه بخاطر کم لطفی ها و طعنه ها و کنایه ها و گاه دشنام ها که پس از دفاع از زبان دوستان به ظاهر دوست شنیدی و جواب همه آنها را با تلخند دادی .

فقط و تنها فقط به خاطر آن تو را می ستایم که بر سر آرمانت باقی ماندی و لحظه ای از راه رفته باز نگشتی ، تو را می ستایم که بر سر عهد و پیمانت با ولی خویش راست قامتانه ایستادی و لبیک گفتی به هل من ناصر پیر جماران و لحظه ای قد خمود نکردی و سرمشق شدی برای کوفیان و همه کوفی صفتان از حال تا همیشه تا یاد بگیرند که چگونه باید مشق عشق کرد در دفتر ولایت .

تو را می ستایم به قدر تک تک ثانیه هایی که فرزندان این مرز پر گهر در امنیت و آرامش ، در صحت و سلامت ، رشد کردند و بالیدند ، افتخار آفریدند و جاودانه شدند .

تو را می ستایم ای برادر و خواهر رزمنده و بسیجی ام ، تو را می ستایم و به احترام تو ، تمام قد می ایستم .

خسرو محمدزاده بازدید : 368 جمعه 27 بهمن 1391 نظرات (0)

سلام شهيد ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کي بايد سلام کنم؟)

به رسم هر نامه فکر کنم اول بايد شمارو از حال و هواي خودمون و چيزهايي که به رسم امانت بهمون سپردين و رفتين با خبر کنم ؛ هرچند شما خود گواه تر از مايين .

اينجا خبري نيست جزء اينکه همه سالهاست ادعا ميکنند که شرمنده شما هستند و جالبتر اينکه نميدونم چرا هر روز به اين شرمندگيشون افزوده ميشه به جاي اينکه کمترش کنند و هي نخواند اين جمله تکراري رو بگند

اينجا خبري نيست جز اينکه خونه حاجي بود که موقع شهادتش سپرد اين باشه واسه جلسات بچه هاي جبهه و جنگ و جلسات معنوي و هر هفته چند شب بچه ها اونجا جمع ميشدند ؛ چند وقت پيش وراث گرفتند و جزو ساختمان بقل که داره پاساژ ميشه انداختند تا نان شبه حلال به دست بيارند

اينجا خبري نيست جز اينکه هي فکر ميکنم شما بي معرفتي کردين و مارو تنها گذاشتين يا ما بي معرفتي ميکنيم و سراغي از شما نميگيريم؟

اينجا خبري نيست جز اينکه محمد گلستان بود که توي عمليات فتح المبين قطع نخاع شد ؛ چند روز پيش توي پارک کنار بساط کوچيک بادکنک و آدامس و پفکش نشسته بود که سد معبريها خودشو بساطشو با چه وضعي ريختند و بردند

اينجا خبري نيست جز اينکه سليمه خانم بود که دوتا پسرش توي عمليات کربلاي 5 شهيد شدند وپيکرشون هيچ وقت برنگشت و گمنام موندند ؛ صاحب خونه چند روز پيش اثبابشو ريخت تو کوچه ؛ طفلک سليمه خانم فقط عکس پسراشو توي بقلش گرفته بود و يه گوشه کوچه نشسته بود و به سر کوچه چشم دوخته بود

اينجا خبري نيست جز اينکه ما هر روز داريم به زخم و تاولهاي جانبازهاي شيميايي نمک ميزنيم ؛ لابد تجربه کردين که وقتي نمک به زخم ميخوره چه سوزشي داره!!!

اينجا خبري نيست جز اينکه داره يادمون ميره مزار باکري کجاست ؛ داره يادمون ميره وصيت خرازي و همت چي بود ؛ اسمهاتون اگه سر کوچه ها نبود و براي آدرس پستي نميخواستيم شايد يادمون ميرفت ؛ داره يادمون ميره چرا بعضي ها ميخواستند موقع عمليات نوشته سربندشون يا زهرا باشه؟

اينجا خبري نيست جز اينکه.............................................؟؟

اگه بخوام بنويسم حالا حالاها بايد بنويسم ولي چه کنم که ديگه طاقت نوشتن اين جور چيزارو ندارم /خيلي دلم ميخواست نامه اي که مينويسم شاد و روحيه بخش باشه ؛ خيلي دلم ميخواست بهتون بگم که امانتهايي که بهمون سپردين صحيح و سالمند ولي چه کنم که نه خيلي اهل دروغ گفتن هستم و نه ميشه به شهدا دروغ گفت/راستي اگه خواستي جواب نامه رو بدي باهاش چند ماسک هم بفرست اينجا هواش خيلي سمي و غبار آلوده.

ولي هنوز اميدواريم به اينکه : گرچه رفتند ولي قافله راهش برجاست

ولي هنوز اميدواريم به اينکه : نيست جز در گرو رفتن ما ماندن ما 

 

 اعتراف نامه اي به شهيد

 

 

سلام و درود خدا بر تو اي شهيد

سلام بر تو که جان گرامي ات را در راه خدا و عشق به دين و وطن ، بي درنگ فدا نمودي .

درود بر تو که دل از همه رنگهاي دنيايي بگسستي و سوار بر اسب راهوار هدايت در جاده ي نور به سوي معبود شتافتي بدون آنکه لحظه اي ترديد به دل راه دهي .

ستاره اي شدي در آسمان و درخشيدي ، و راهنمائي براي شبگردان گم کرده راه ...

با خون پاکت ، زيبائي ها آفريدي و نقش عشق و معرفت را با سيطره بر هستي ، در صفحه روزگار ترسيم کردي ...

و شيطان با همه مکر و حيله و نفوذش در برابر تو زانو زد ...

ميدانم که هنوز در راه خدا به جهاد خود ادامه مي دهيد و ميدانم که شما زنده ايد و اين ما هستيم که مرده ايم و در دنياي ماديات غرق شده ايم ...

هنوز تصوير شماست که بر لوح دلها حک شده و مايه دلگرمي ، اميد و نيروي جهادگران خدا جو ، عاشقان ولايت ، عدالت پيشگان راه هدايت ، و خدمتگزاران اين ملت مي باشد.

بزرگي مي گفت شهدا مانند شيشه عطري مي مانند که با شکستن قفس ،و عروج ، عطرشان فضاي هستي را پر مي نمايد و آنگاه همگان به گوهر وجودشان و زيبائي راهشان پي خواهند برد .

بعضي هنگام جسورانه و ساده لوحانه از خداي خود شهادت را درخواست کرديم و بارها گفتيم اللهم الرزقنا توفيق الشهادة ... اما لحظه اي بر اعمال خود انديشه نکرديم و اندکي به راهي که شما پيموده ايد فکر نکرديم و مثل هميشه با راحت طلبي و بدون تلاش ، بهترين ها را از خدا خواستيم ...

از خاطرات خوانده و شنيده و از سرگذشت برجاي مانده شما ، دانستم که چگونه در مقابل آتش و پولاد و اهريمن سينه سپر کرديد و با خون خود ، خاک مذلت بر سر شيطان صفتان ريختيد ...

با همه شجاعت و رشادت و دلاوري ؛ تواضع و فروتني تنها بخشي از صفات والاي شماست .

اي عزيزان و مقربان درگاه الهي ، واي به حال روزي که شما ، ما را فراموش کنيد و به حال خودمان واگذاريد ؛ هر چند ما نه تنها شما را بلکه خود را نيز فراموش کرده ايم ...

آگاهيد که گريه هايم در گلزار شما ، براي تيره روزي ، سرگرداني و گمراهي خودم بوده وگرنه شما که عند ربهم يرزقونيد و ما جيره خواران شما ...

آگاهم که سعادت اعتراف و جيره خواري را نيز از استمدادها و عهد هاي با شما ، هنگام تحويل سال در پاک ترين سرزمينها که خون شما بدان آغشته گرديده و مطهر شده ، يافته ام ...

خوب ميدانم که هرگاه دست ياري به سويتان دراز کردم دست رد به سينه ام نزديد و هرگز فراموش نمي کنم که چگونه با پرتو نور خود ، بر دل ظلمت زده ام ، تاثيري شگرف و تحولي عظيم ، بر زندگي ام داشتيد .

کوتاهي کرديم ... فريب خورديم ... فراموش کرديم ...

 شهدا به خدا شرمنده ايم ...

اي رهپويان راه انبياء و اولياء الهي و اي خونين بالان راه خدائي

 

كاش كمي شرمنده ميشديم

 

سلام برادر شهيدم! نامت چه بود؟ يادم رفته است.

سلام مرا هم به حضرت روح‌الله برسان! برادر شهيد من، خدا هنوز زنده است؟

نکند تو ديگر برادر من نباشي؟ سلام برادر شهيد من!

برادر! امروز ديگر بر سر خواهرم چادري نيست تا که از خون سرخ تو سياهتر باشد! برادر راستي، کربلا که اسطوره نبود، بود؟

سيدالشهدا را مي‌شناسي؟ من مايکل جکسون را مي‌شناسم، و هاکلبري فين را! تو چطور؟ بيل گيتس را مي‌شناسي؟

در اين دوره زمانه، حرف از بازنگري در دين خدا زده ميشود، براي خدا هم نسخه مي‌پيچند! برادر! خدا آيا حواسش نبود چه ميگويد؟

اينجا گرگ و ميش است! البت نه به خاطر اينکه خورشيد هنوز سايه­ي گرمش را بر سرمان نگسترانيده است، بل به خاطر شبيه بودن ذاتي گرگها و ميشها! هم گرگها لباس ميش پوشيده‌اند و هم ميشها تابلوي من گرگ هستم بر گردنشان آويخته!

برادر شهيد من، فانوس داري؟ براي خودت نگه دار. من اين وضع را دوست دارم.

تو را هم دوست دارم.

نکند از قاب عکس بيرون بيايي!

برادر شهيدم! بسيار دوستت ميدارم اما از من مخواه. مخواه که مانند تو بيانديشم و در انديشه شهادت باشم. برادر اينجا آزادي انديشه است! راستي در ملک خدا هم آزادي هست؟ نيست؟ خب پس نميفهمي چه ميگويم، اين آزادي که ميگويم خيلي چيز خفني ست! گرگ و ميش ميکند همه جا را، حتي بهشت را! برادر شهيدم! راستي نامت چه بود؟ يادم رفته است .........

 

براستي اينجا قطعه اي از بهشت است

 

قرار بود زاير شويم زيارت قبوري غريب را.

مي خواستيم به پابوس فرزندان گمنام روح الله برويم در گوشه اي گمنام.

براي كارمان بسيار ارزش قائل بوديم كه مي خواهيم شهيداني را از غربت نجات دهيم.

انتظاري جز مسيري ناهموار و پر از گردو خاك نداشتيم، انتظار ديدن چند قبر خاكي وغريب را داشتيم و خود را براي يك عزاداري زيبا آماده مي كرديم.

اما هرچه به مقصد نزديك مي شديم جاده صاف تر و هموار تر مي شد خاك و غباري در كار نبود گاهي احساس مي كرديم رنگ سياه جاده از هر جاده اي روشن تر است.

بين ما فقط جواد با آن مزار آشنا بود و شايد هم به همين علت بود در جواب پرسش هاي ما كه چرا اينجا؟ چرا در غربت؟ تبسم،

تنها پاسخش بود.

در طول جاده بر خلاف آنچه مي پنداشتيم كوه و تپه و طراوت بود نه خشكي و كوير هر چه نزديك تر مي شديم نسيمي بي قرارمان مي كرد انگار آمده بودند استقبال.

جواد گفت بعد اين بلندي مقصد است آماده باشيد .

 آن بالا اولين چيزي كه ديديم گنبد طلايي رنگي بود همه مان دست به سينهامان گذاشتيم تا سلام دهيم ، اما نمي دانستيم به كه. آنجا مزار فرزند كدام امام بود؟

از آن بالا همه چيزي ديده ميشد جز خشكي و كوير اطراف گنبد تلاطم جمعيت بود گفتيم اينجا كه بزرگ است امام زاده دارد ، جمعيت دارد، غربت ندارد حتما مزار شهدا در صحن همان امام زاده است كه گنبدش خود نمايي ميكند .

يكي گفت بيچاره شهداي گمنام حتما زير پاي مردم سنگشان است. حال درآغاز روستا بوديم . دگرگون بوديم نمي د انستيم اول خود را به امام زاده برسانيم يا قبور شهدا؟

كسي حرف نميزد !!!

تنها جواد بود كه پا برهنه كردو جلو راه افتاد.

همه در راه بودند پير و جوان در آن بين ميديدي چند پيرمرد و پيرزن را كه در دست شاخه هاي گل دارند.

به آستانه مزار رسيديم هرچه گشتيم نام صاحب آن گنبد و بارگاه را پيدا نكرديم.

صبرمان تمام شده بود گفتيم جواد نگفته بودي اينجا مزار امام زاده اي است اما نام اين امام زاده چيست؟ قبور شهدا كجاست؟

حال معناي لبخندش را مي فهميديم.

اينجا روستاي درخش مدفن 5 فرزند گمنام روح الله است.

 اينجا روستاي درخش و آن گنبد طلايي امام زادگاني پاك از نسل خميني است.

اينجا روستاي درخش و آنجا مزار فرزندان بخون خفته خميني است. اينجا ، آنجاست كه شهدا غربتي ندارند.

اينجا آنجاست كه به تازگي براي آن چند پير مرد و پيرزن، فرزنداني گمنام آورده اند به جاي فرزندان گمنام خودشان تا برايشان مادري كنند.

اينجا آنجاست كه بايد بر بلنداي اول روستا ايستاد و گفت: (السلام عليك يا قتيل في سبيل الله) اينجا ، آنجاست كه بايد بر غربت خود بگرييم.

 

خسرو محمدزاده بازدید : 389 پنجشنبه 26 بهمن 1391 نظرات (0)

بسم رب الشهدا

باز دلم  گرفته
باز از خود خسته شده ام
باز دور شده ام
باز در روزمرگی های این جهان پر غفلت هدفم را فراموش کرده ام
راه را گم کرده ام
باز اندکی سختی های روزگار ناامیدم کرده

شهدا فراموش کردم چگونه ایستادید در برابر طوفان بلایا
البته سلاح ایمان شما سلاحی قدرتمند بود و به قول شهیدی بزرگوار "شهدای بوی ایمان می دادند و امروز ایمانهای ما بو می دهد" ...ء

http://upcity.ir/images/59688509680332465841.jpg

آه شهدا
قلبم مالامال از غم است
غمی جانکاه... غم و درد یک در راه مانده را آیا می توانید لمس کنید شما راه پیموده ها؟ شما به اوج پر کشیده ها؟ 
مانده ام امام منتظرم(عج) چگونه بر ما با این خلق ها و نیت ها و عمل ها می تواند دل خوش کند؟
اما خدا چاره کار را اندیشیده است
شهدا شما بهره مند امروز و فردایید که در ظهور مولا(عج) نیز با قاعده رجعت شما باز سرداران سپاه خالصان خدا خواهید شد
و می ترسم که آن روز هم من باز فقط به عکسهای شما خیره شوم و باز حسرت در دل غمزده ام شعله کشد
حسرتی داغ تر از داغ حسرت امروز
http://www.havadar.ir/upload_images/images/bakeri_0_8976.gif

شهدا
این دل تنگم غصه ها دارد
گوییا میل کربلا دارد

اما چه میل بزرگ تر از لیاقتی که "کربلا را مپندار شهریست در میان شهرها و نامیست در میان نامها، کربلا حرم حق است  و هیچکس را جز یاران امام حسین علیه‌السلام به حقیقت راهی نیست."
و این باز شمایید که لیاقت خطاب شدن یاران امام حسین(ع) را دارید چرا که در وصف شما فرمانده شهیدی در وصفتان در شب عملیات گفت: آنانی که امشب ماندند اگر در کربلا بودند می ماندند...
و من چه می دانم شب عملیات یعنی چه؟ ترس شب عملیات یعنی چه؟

شهدا برای شما جهاد اصغر خوب راهی گشود برای پیروزی در جهاد اکبر
اما من امروز هر روز در جهاد اکبرم مغلوب می شوم...

باید دوباره سجاده ام را  باز کنم
باید دوباره دستی به سوی خدا دراز کنم
باید که باز بشویم غبار دل
باید که باز آهنگ نماز کنم
باید دوباره به گلزارتان گذر کنم
باید  که با شما طلب نیاز کنم 
باز دلم انتظار غروب پنجشنبه ای را می کشد که شبش همه شما بزرگواران میهمان ارباب بی کفنــ(ع)ــــــــــید
شاید در آن مجلس عظیم یادی از این زائر حقیر کنید

وچقدر عجیب است که در تک تک شهرهای ما زیارتگاه عاشقان و عارفان مزار شهدایی از جنس نور هست
اما مشغله های دنیایی مان کمتر اجازه کسب فیض از این راه های آسمان را روزی مان می کند
و خدا نکند که راهمان را به این شاهراههای نور بسته باشند


شهدا دعوت نامه زیارتتان را برای ما امضا کنید
که دل های ما هر چند زنگار گرفته است
اما استشمام بوی شما را آرزو دارد و امید دارد که این استشمام شفایی بر آنها باشد
و ما می اییم که در سالگرد به ثمر نشستن خونهای شهدا و انفجار نور هدایت در جهان با شما عهد ببندیم که در این راه خواهیم ماند تا آخرین نفس
و از خدا می خواهیم که ما را بر این "قرار پنجشنبه ها" توفیق مداومت عنایت فرماید
[تصویر: 2280_orig.jpg]











لتماس دعای خاضعانه از زائرین شهدا
یازهرا..س
خسرو محمدزاده بازدید : 509 پنجشنبه 26 بهمن 1391 نظرات (0)
سردار شهيد حبيب ا… افتخاريان(ابوعمار) فرمانده سپاه مريوان در كردستان

به سال 1334 در شهرستان بهشهر ديده به جهان گشود و در سن 3 سالگي از محبت پدر محروم گشت و سرپرستي او و خانواده اش را عمويش بر عهده گرفت بدليل شرايط مادي خانواده تحصيل در كلاسهاي شبانه به كار و تلاش روزانه را انتخاب كرد پس از فراقت از تحصيل به خدمت سربازي رفت بعد از آن در اداره برق اصفهان مشغول كار شد و در عين حال به مبارزات سياسي خود عليه رژيم پرداخت و به علت فشار عوامل شاه به كشور آلمان و بعد فرانسه مهاجرت كرد و همچنين دوره نظامي را در كشور سوريه و لبنان گذرانيده است و مدتي در فرانسه به محافظت از امام پرداخت با پيروزي انقلاب مسووليت حفاظت و انتقال خانواده حضرت امام را از تركيه به ايران به عهده گرفت و به ايران آمد . در ابتداي ورود به تشكيل سپاه و شكل دهي سازمان اين نهاد مقدس پرداخت و در تشكيل سپاه اصفهان نقش ارزنده اي داشته است پس از آن به مازندران عزيمت نمود و با تشكيل پايگاههاي سپاه به مبارزه عليه شورش گنبد و بندر تركمن پرداخت و فرماندهي سپاه آن منطقه را بر عهده گرفت و سپس عازم جبهه جنوب شد مدتي فرماندهي تيپ 25 كربلا را بر عهده داشت و به منطقه غرب اعزام و به عنوان فرمانده سپاه مريوان و بانه مشغول خدمت شد و در اين خطه مظلوم به ايثارگري و مبارزه عليه خود فروخته گان و عمال دشمنان پرداخت و در 19/12/1363 هنگاميكه در اوج پريدن از سكوي پرواز بسوي معشوق بود به ديدار دوست شتافت . روحش شاد و روانش قرين رحمت الهي باد نقش شهيد در دفاع مقدس :

فرمانده سرافراز هنگاميكه بر سكوي عشق مي نگريست مناجات عارفانه سر مي داد گويي بلبلي بر شاخسار خشك نشسته و نغمه سبز سر مي دهد تا باغش را يابد و همچون بهار با طراوت نغمه خواني كند و در اين سير از هيچ تلاشي چشم نپوشيد و در برعهده گيري مسووليتهاي حساس در مناطق عملياتي دريغ نورزيد و با مسووليتهاي ذيل اداي دين نمود .

1- فرماندهي تيپ 25 كربلا در محورهاي عملياتي جنوب

2- فرمانده سپاه پاسداران بانه در كردستان

3- فرمانده سپاه پاسداران مريوان در كردستان

وصاياي شهيد :

ما از عمرمان بهره اي به اسلام نداده ايم شايد اين خون ثمره اي باشد براي اسلام عزيز و اين خونها كه هديه ات مي كنيم اي خداي رحمان كرامت كن و پذيرايمان باش .

سردار شهید حبیب ا… افتخاریان

خسرو محمدزاده بازدید : 311 پنجشنبه 26 بهمن 1391 نظرات (0)
برایم سخت است از آنان که ندیده ام سخن بگویم از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند . باید که پلی زنم از درونم به معنای انسانیت . من از شهیدان تصویری می دیدم که گاهی از مقابلشان عبور می کردم . همیشه سؤالی در دلم بود که سیمای ملکوتی چه انسانهایی نمای این میدان شده .
خیابان شهدا ( متن ادبی )
 

برایم سخت است از آنان که ندیده ام سخن بگویم از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند . باید که پلی زنم از درونم به معنای انسانیت . من از شهیدان تصویری می دیدم که گاهی از مقابلشان عبور می کردم . همیشه سؤالی در دلم بود که سیمای ملکوتی چه انسانهایی نمای این میدان شده .

شهر شهید پرور ورامین ، خون گرم و استوار نام این همه شهید را فریاد می زند و شهدای جاوید دهم دی ماه پنجاه و هفت را .

حرف های من تازگی نخواهد داشت ولی روح می گیرد از پر و بال این شهیدان .

آن روزها که صدای الله اکبر با عمق احساسی وصف ناپذیر از سینه مردمانی ستم دیده پایه های ظلم را می لرزاند ، روزهای نزدیک به انفجار نور ، شهرمان از شجاعت آلاله ها دلگرم بود ( شهیدان میرزایی ، کریمی ، گلعباسی ، شیرازی ) .

ترس دیگر دست و پای کبوتران را نمی بست آمده بودند اثبات کنند در جبهه های حق و باطل ، حق را دلیرانه فریاد می زنند . آن روزها که نبودم امّا حس غریبی مرا به آنها پیوند می دهد . آیا می توانستند با نشستن در خانه بگویند علیه ظلم ایستاده اند ؟

چهرة عیان مبارزاتشان همان تظاهرات های مردمی بود و این خیابان ( خیابان شهدای امروز ) آن روز خود را هرگز فراموش نخواهد کرد .

اگر سرتاپای وجودم بلرزد از یاد آوری نامشان سزاست چرا که ره بی انتهای شهادت ، مردانی بزرگ می طلبد و این عزیزان برایم مظهر واقعی اخلاصند . پس به شکرانه این رشادت ها و برای احترام به ساحت مطهرشان در طول این خیابان گام بر می دارم و در هر قدم خویش برای روح بلندشان صلوات خواهم فرستاد .

خسرو محمدزاده بازدید : 362 پنجشنبه 26 بهمن 1391 نظرات (1)

بسم رب الشهدا و الصدیقین دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!... با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم ؟ پس با زبان کودکی ام برایت می نویسم چرا که به آسمان نزدیک تر است وقتی کوچکتر بودم، مادرم همیشه از تو می گفت ، از خوبی هایت، از نماز شب هایت، از وفاداری هایت و بالاخره از گذشت و ایثارت ... من از تو فقط همین ها را به یادگار دارم هر صبح تصویر تو را می نگرم تا شاید تو هم به من نظری کنی مادرم می گفت تو هر پنجشنبه وقتی که به مدرسه ی طلبه قم می رفتی به خانه ما هم سری می زدی . نمی دانم، آیا الان هم می آیی؟ حتما ، تو می آیی . باور کن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس می کنم اما چرا نمی بینمت ؟ چرا صورت پر نورت را برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است. آن قدر گناه کرده ام که این گناهان چون پرده ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی بینم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم . ای شهیدم ، تو اتینک در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها بودم.

خسرو محمدزاده بازدید : 337 یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 نظرات (1)

به گزارش مهر، ۱۶ اردیبهشت امسال زنی با مراجعه دادسرای ناحیه ۳۱ تهران با طرح شکایتی گفت: چندی قبل از طریق سایت همسریابی با مردی آشنا شدم. او پس از چند جلسه ملاقات حضوری و با دادن وعده ازدواج، اعتماد مرا به خود جلب کرد. بعد از گذشت چند هفته و به بهانه سرمایه گذاری و پرداخت سود ماهیانه، از من مبلغ ۲۴ میلیون تومان گرفت و از آن زمان متواری شد.

 

با تشکیل پرونده و ارجاع آن به پایگاه هفتم پلیس آگاهی، مالباخته پس از حضور در پایگاه هفتم به کارآگاهان گفت: از طریق سایت همسریابی با مردی به نام عباس که حتی شماره تماس خود را نیز در داخل سایت گذاشته بود آشنا شدم. پس از چند جلسه که با یکدیگر به صورت تلفنی در تماس بودیم، قرار ملاقات گذاشته و برای اولین بار حدود یک ماه پیش با یکدیگر ملاقات کردیم. چند هفته ای از آشنایی من با این شخص نگذشته بود که وی از من درخواست ازدواج کرد و از آن زمان، به تدریج ارتباط من با وی افزایش پیدا کرد بگونه ای که در همین مدت زمان کوتاه به او اعتماد کامل پیدا کردم.

شکار زنان دم بخت در سایت‌های همسریابی+عکس

 

مالباخته در ادامه اظهارات خود و در خصوص نحوه پرداخت مبلغ ۲۴ میلیون تومان اظهار داشت: پس از گذشت نزدیک به یک ماه و در حالی که طی همین مدت کوتاه اعتماد کاملی به عباس پیدا کرده بودم، او با طرح پیشنهاد سرمایه گذاری در زمینه فعالیت های تجاری و اقتصادی عنوان داشت که در صورت سرمایه گذاری سود ماهیانه بسیار خوبی به من پرداخت خواهد شد و به من پیشنهاد سرمایه گذاری داد. من که به او بسیار اعتماد پیدا کرده و از سوی دیگر نیز نمی خواستم تا او از دست من ناراحت شود. قبول کردم تا مبلغی را به عنوان سرمایه گذاری در اختیار او قرار دهم. به همین منظور و برای پرداخت پول، به شعبه بانک... واقع در خیابان شهید رجایی رفته و مبلغ ۲۴ میلیون تومان پس انداز حاصل از چندین سال کار و زحمت خود را در اختیار او قرار داده و پس از گذشت چند روز، دیگر او جوابگوی تماس من نشد. تلفن همراهش را نیز خاموش کرد. آن زمان بود که متوجه شدم در این مدت من هیچ گونه اطلاعات دقیقی در خصوص خانواده و حتی محل سکونت عباس ندارم.

 

کارآگاهان پایگاه هفتم با بهره گیری از اطلاعات به دست آمده از مالباخته، به شعبه بانک در خیابان شهید رجایی رفته و در بررسی تصاویر به دست آمده از دوربین های مداربسته بانکی و و بهره گیری از بانک مجرمان سابقه دار موفق به شناسایی یکی از مجرمان سابقه دار در زمینه جعل عنوان مامور به نام عباس ۳۸ ساله شدند.

 

با شناسایی عباس و در ادامه رسیدگی به این پرونده، کارآگاهان دریافتند او آخرین بار و پس از دستگیری در سال ۸۵ به اتهام «جعل عنوان مأمور» به ۵ سال زندان محکوم شده که به تازگی و پس از گذراندن این مدت، سه ماه پیش از زندان آزاد شده است.

 

کارآگاهان پایگاه هفتم در ادامه تحقیقات و با شناسایی محل های تردد متهم در محدوده مرکزی سطح شهر تهران، سرانجام هشتم اردیبهشت موفق به دستگیری او در میدان شهدای هفتم تیر شدند.

 

با دستگیری متهم و انتقال وی به پایگاه هفتم، بلافاصله از سوی مالباخته مورد شناسایی قرار گرفت و به ناچار لب به اعتراف گشود و اظهار داشت که این شیوه و شگرد کلاهبرداری را از مجرمان سابقه دار و حرفه ای داخل زندان، فرا گرفته است.

 

سرهنگ کارآگاه محمدرضا ذاکراستقامتی - رئیس پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران بزرگ -با اعلام این خبر افزود: با اعتراف صریح متهم به ارتکاب کلاهبرداری های مشابه از طریق سایت همسریابی، کارآگاهان این پایگاه با بررسی شکایت های مشابه موفق به شناسایی دو مالباخته دیگری شدند که متهم به همین شیوه از هر کدام، مبالغ ۴۰ میلیون و ۱۵ میلیون تومان کلاهبرداری کرده است.

 

وی در پایان این خبر با اشاره به احتمال افزایش تعداد سایر مالباختگان و شکات احتمالی در این پرونده گفت: در حال حاضر با توجه به احتمال افزایش تعداد مالباختگان و دیگر شکات احتمالی در این پرونده، شناسایی سایر شکات و مالباختگان این پرونده در دستور کار کارآگاهان پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته است. به همین خاطر از کلیه مالباختگان و شکات احتمالی که بدین شیوه مورد کلاهبرداری قرار گرفته اند دعوت می شود تا برای طرح شکایت و شناسایی متهم به پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران بزرگ واقع در خیابان ۱۵ خرداد ـ میدان ۱۵ خرداد مراجعه کنند.

 

خسرو محمدزاده بازدید : 354 یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

مدیرکل دفتر ازدواج و تعالی خانواده وزارت ورزش و جوانان گفت: فرصت شش ماهه ثبت نام سایت‌های همسریابی غیرمجاز در سامانه آزمایشی الکترونیک صدور مجوز مراکز مشاوره ازدواج و خانواده در 31 اردیبهشت ماه جاری به پایان می‌رسد و با مراکزی که ثبت نام نکرده‌اند و مجوز ندارند برخورد خواهد شد.

 

مسعود امینی در گفت‌وگو با خبرنگار«جوانان» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، افزود: طبق «آیین‌نامه ساماندهی مراکز مشاوره ازدواج و خانواده» مهلت ثبت‌نام مراکز مشاوره‌ای که بدون مجوز وغیرقانونی فعالیت می‌کردند، مراکزی که از سازمان ملی جوانان سابق مجوز فعالیت داشته‌اند وهمچنین کلیه مراکزی که قصد فعالیت در حوزه ازدواج، مشاوره و خانواده دارند، فقط تا پایان اردیبهشت ماه است و پس از پایان مهلت ثبت نام با استعلام پلیس فتا از دفتر ازدواج و تعالی خانواده وزارت ورزش و جوانان، مراجع انتظامی و قضایی با مراکزی که تا مهلت تعیین شده ثبت نام نکرده‌اند و مجوز ندارند برخورد قانونی خواهند کرد.

 

وی یادآور شد: اسامی مراکزی که از گذشته مجوز فعالیت داشته‌اند و در حال حاضر هم در سامانه صدور مجوز ثبت‌نام کرده‌اند به پلیس فتا اعلام شده و فعالیت آنها تا زمان صدورمجوز قطعی بلامانع است.

 

امینی درباره تعداد مراکزی که تا پایان اردیبهشت ماه حق فعالیت دارند، افزود: 203 مرکز از سوی سازمان ملی جوانان سابق مجوز فعالیت داشتند که 183 مرکز هم اکنون به فعالیت خودشان ادامه می‌ دهند و باید تا پایان اردیبهشت در این سامانه ثبت نام کنند.

 

وی در مورد تعداد سایت‌های همسریابی غیرمجاز نیز گفت: حدود 86 سایت غیر مجاز همسریابی در حال فعالیتند که تمام اطلاعات آنها در اختیار سازمان‌های نظارتی قرار گرفته است، بنابراین چنانچه این سایت‌ها تا پایان ماه جاری درسامانه ثبت نام نکنند برخورد قانونی با این سایت‌ها صورت خواهد گرفت.

 

 

مسعود امینی

مدیرکل دفتر ازدواج و تعالی خانواده وزارت ورزش و جوانان در پایان گفت: اسامی مراکز مشاوره‌ای که ثبت نام قطعی کرده و صلاحیت آنها تایید شود در پورتال وزارت ورزش و جوانان قرارخواهد گرفت و ادارات کل ورزش و جوانان استانها، اسامی مراکز مشاوره مجاز را به رسانه‌ها و سازمان صدا و سیمای استانی اعلام می‌کنند.

انتهای پیام

 

 

تعداد صفحات : 17

درباره ما
Profile Pic
اطلاعیه: از کلیه وبلاگ نویسان ارزشی عزیز که علاقه مند همکاری در اداره پایگاه اینترنتی بسیج های سنندج را دارند دعوت میکنیم ما را در هر چه بهتر شدن این سایت همیاری کنند. .............. رزمنده ای كـه در فـضای سایبر می جنـگی بـرای فـشردن كلیدهای كامپیوتر وضـو بگیر و بـا نیـت قربه الی الله مطلب بنویس.بدانكه تو مصداق و مارَمَیت اِذ رَمَیت ... هستی .تو در شبهای تـاریك جبهه سایبری از میدان مین گناه عبور میكنی مراقب باش،به شهدا تمسك كن بصیرتت را بالا ببر كه تركش نخوری...رابطه خودت را با خدا زیاد كن...با اهل بیت یكی شو و در این راه گوش به فرمان آنها باش. .............. *افـــتــخـارات وبــــلاگــ* افتــخاری جـــز خـــدمت نداریــــم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 153
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 98
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 137
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 137
  • بازدید ماه : 411
  • بازدید سال : 5,668
  • بازدید کلی : 107,912
  • بنر و هدر صلواتی

    با سلام خدمت وبلاگ نویسان و مخاطبان همیشگی سایت "آسمان بسیج"

    به منظور پاسداشت زحمات وبلاگ نویسان در فضای مجازی در نظر داریم به وبلاگ نویسان فعال در سایت بسیج های سنندج هدر و بنر رایگان ارائه دهیم.

    برای این منظور کافی است سفارش خود همراه با مشخصات کامل(آدرس وبلاگ/اندازه/جملات و رنگ بندی درون طرح) به ایمیل [email protected] ارسال نمائید.